گروه روانکاوی ردیاد

تماس با ما
  • 09359451063
  • info@radyaad.com
  • تهران، خیابان شریعتی، بالاتر از میرداماد، کوچه زیبا، پلاک49، طبقه 5، واحد 13

عقده‌ی مادر مرده

تحول روان انسان، به‌ویژه در سال‌های آغازین زندگی، عمیقاً وابسته به حضور و کیفیت رابطه با مراقبان اولیه، به‌ویژه مادر است. مادر، به‌مثابه نخستین چهره‌ی جهان بیرونی، کارکردهایی بنیادین را ایفا می‌کند: فراهم‌آوردن امنیت، پاسخ‌گویی به نیازهای هیجانی، و بازتابی که کودک به‌واسطه‌ی آن می‌تواند تصویری منسجم از خویشتن بسازد. اما چه رخ می‌دهد آنگاه که این حضور، نه از منظر فیزیکی، بلکه از حیث عاطفی غایب باشد؟ آندره گرین، روان‌کاو برجسته‌ی فرانسوی، در پاسخ به این پرسش، مفهومی عمیق به نام «عقده‌ی مادر مرده» را معرفی می‌کند؛ مفهومی که می‌کوشد تأثیرات روانی غیبت عاطفی مادر را—even در صورت حضور فیزیکی او—بر ساختار روان توضیح دهد.

 

چیستی عقده‌ی مادر مرده

 

گرین بر آن است که در برخی موارد، مادر ممکن است به‌دلایل متعددی همچون افسردگی، داغ‌دیدگی، ضربه‌ی روانی یا بحران‌های درونی، دچار نوعی مرگ روانی شود؛ او هنوز حضور فیزیکی دارد، اما گرمای عاطفه، نگاه زنده و توانایی در پاسخ‌گویی هیجانی را از دست داده است. کودک، که برای تثبیت وجود خویش به حضور روانی مادر وابسته است، ناگهان با چهره‌ای خاموش و بی‌جان روبه‌رو می‌شود. این مواجهه، تجربه‌ای ویرانگر است: گویی جهانی که تا دیروز زنده و پاسخ‌گو بود، به‌یک‌باره فرو می‌پاشد و جای خود را به خلائی سرد و ناشناخته می‌دهد.

 

در این وضعیت، آن‌چه از میان می‌رود صرفاً رابطه با مادر نیست، بلکه ساختارهای بنیادین روان کودک نیز متزلزل می‌شوند. مادر، که پیش‌تر به‌مثابه منبعی حیاتی برای زندگی روانی تجربه می‌شد، اکنون بدل به حضوری تهی و غایب می‌گردد. این دگرگونی ریشه‌ای، فروپاشی درونی‌ای پدید می‌آورد که کودک قادر به سوگواری کامل آن نیست، چرا که فقدان، نه روشن و نه قطعی است. نتیجه، شکل‌گیری گره‌ای ناپیدا اما تأثیرگذار در روان است؛ عقده‌ای که تجربه‌های بعدی، روابط بین‌فردی و تصویر فرد از خود را به‌شکلی ناخودآگاه سازمان‌دهی می‌کند.

 

نشانه‌شناسی روانی

 

عقده‌ی مادر مرده معمولاً به‌صورت الگوهای هیجانی و رفتاری پیچیده‌ای بروز می‌یابد. تجربه‌ی مزمن تهی‌بودگی، بیگانگی از خویشتن، اضطراب‌های مبهم، ناتوانی در اعتماد عاطفی، و شکل‌گیری روابط ناپایدار یا وابسته از جمله مصادیق آن هستند. فرد ممکن است در روابط صمیمی، به‌شکلی اغراق‌آمیز به دیگری بچسبد، او را آرمانی‌سازی کند، و با نشانه‌هایی از فاصله یا سردی، دچار فروپاشی عاطفی شود. این واکنش‌ها اغلب بازتابی ناهوشیار از تلاش برای بازآفرینی رابطه‌ی اولیه با مادری است که در روان همچنان مطلوب و طلب‌شده باقی مانده است.

 

در سطحی دیگر، فرد ممکن است احساسات عمیق اما پنهانی همچون خشم، گناه یا افسردگی را تجربه کند. این هیجانات اغلب به مادر مرتبط نمی‌شوند، چرا که نظام دفاعی روان می‌کوشد تصویر مادر را—حتی در غیبت روانی‌اش—همچنان خوب و کامل نگه دارد. با این‌حال، زیر این ظاهر، سوگواری ناتمام، خشم فروخورده و احساس بی‌پناهی فعال باقی می‌مانند.

 

سوگواری ناتمام و توقف رشد روانی

 

یکی از مؤلفه‌های کلیدی عقده‌ی مادر مرده، ناتوانی در طی‌کردن کامل فرآیند سوگواری برای مادری است که از منظر روانی دیگر «نیست» ولی هنوز حضور دارد. غیبت مادر در این حالت، به‌خلاف مرگ واقعی، مبهم، بی‌زمان و حل‌نشده باقی می‌ماند؛ فقدانی است بدون سوگواری کامل، و حضوری است بدون پیوند عاطفی. کودک در چنین وضعیتی، در نوعی تعلیق روانی باقی می‌ماند: هم‌زمان در اشتیاق بازگشت مادر، و در تلاش برای پذیرش نبود او.

 

این تعلیق، مانع شکل‌گیری تفرد سالم می‌شود. کودکانی که با این عقده بزرگ می‌شوند، در فرایند جداشدن روانی از مادر—که لازمه‌ی بلوغ روانی است—دچار دشواری‌اند. مادر، حتی در غیابش، به‌مثابه منبعی حل‌نشده در روان باقی می‌ماند. جدایی روانی از او، اغلب با احساس گناه، ترس از رهاشدگی یا فروپاشی روانی همراه می‌شود.

 

بازتاب در روابط عاشقانه و عاطفی

 

یکی از حوزه‌هایی که عقده‌ی مادر مرده به‌شدت در آن اثرگذار است، روابط عاشقانه و صمیمانه در بزرگسالی است. فرد، به‌گونه‌ای ناهوشیار، در جست‌وجوی بازسازی رابطه‌ی اولیه با مادر برمی‌آید؛ تلاشی برای پر کردن خلأ عاطفی با کمک شریک عاطفی. در این الگو، شریک زندگی به‌عنوان «مادر جانشین» تجربه می‌شود: کسی که باید همواره حاضر، پاسخ‌گو، و بدون شرط باشد.

 

چنین فرافکنی‌ای می‌تواند منجر به روابطی پرتنش، وابسته، آرمانی‌سازی‌شده و آکنده از ترس رهاشدگی شود. در نقطه‌ی مقابل، برخی افراد ممکن است از صمیمیت گریزان باشند و به‌محض نزدیکی عاطفی، دچار اضطراب و کناره‌گیری شوند. هر دو الگو، بازتاب دفاع روان در برابر تکرار آسیب نخستین هستند.

 

روان‌درمانی: احضار غایب، بازشناسی سوگ

 

در روان‌درمانی پویشی، مفهوم عقده‌ی مادر مرده به‌عنوان کلیدی برای فهم ریشه‌های پنهان رنج‌های روانی استفاده می‌شود. تحلیل‌گر، از خلال روایت‌های زندگی، تداعی‌ها، رویاها و الگوهای تکراری در روابط، تلاش می‌کند تا بازنمایی مادرِ غایب را به سطح آگاهی بیاورد.

 

هدف از این فرآیند، بازسازی رابطه‌ی اولیه یا جبران کامل آن نیست؛ بلکه ایجاد بستری برای سوگواری روانی، بازشناسی هیجانات واپس‌زده، و بازآفرینی پیوندی نو با خود است. فرد، در فضای درمانی، امکان می‌یابد تا آنچه سال‌ها در سکوت و سرکوب باقی مانده بود را به زبان آورد، روایت کند، و به تدریج در فرایندی سوگ‌مدارانه، هویت روانی خود را بازسازی نماید.

 

نتیجه‌گیری: عبور از غیاب به حضور

 

عقده‌ی مادر مرده، مفهومی چندلایه و ژرف است که امکان فهم اثرات پنهان اما نافذ غیبت عاطفی مادر را بر ساختار روان فراهم می‌سازد. این مفهوم، ما را به سمت بازاندیشی در تجربه‌های ابتدایی، سکوت‌های ناپیدا، و آسیب‌های حل‌نشده هدایت می‌کند. از رهگذر کار روان‌درمانگرانه با این مفهوم، امکان آن فراهم می‌شود تا فرد از تکرار ناخواسته‌ی الگوهای رابطه‌ای و هیجانی، عبور کند و به زیستی اصیل‌تر، متکی‌بر خود و آگاهانه‌تر دست یابد.

 

بدین‌ترتیب، وداع با «مادر مرده» نه به‌معنای انکار یا فراموشی، بلکه در قالب فرآیندی خلاق و سوگ‌مدارانه ممکن می‌گردد—فرآیندی که زمینه‌ساز شکل‌گیری حضور روانی، تمایز فردی، و پیوندی زنده با خویشتن است.



3 نظر:

نظر بدهید

تماس با ما