وقتی افرادی به دلیلی از کشور و محیط آشنای خود فاصله میگیرند و در سرزمینی جدید حضور پیدا میکنند، تنها تغییر جغرافیایی رخ نمیدهد؛ بلکه با تغییرات عمیقی در احساسات، خاطرات، و هویت شخصی روبهرو میشوند. در چنین شرایطی، زبان نه تنها وسیلهای برای ارتباط است بلکه ابزاری قدرتمند برای ابراز احساسات و بازسازی خاطرات تبدیل میشود. در درمانهای روانی، بهویژه در زمانی که یکی از طرفین یا هر دو طرف وارد تجربههای مهاجرتی هستند، زبان اهمیت ویژهای پیدا میکند. پژوهشهای قدیمی نشان میدهد که بیان تجربیات در قالب کلمات، به فرد کمک میکند تا خاطرات و احساساتش را به شکل ملموس و قابل درکی برایش به نمایش بگذارد. به عبارت دیگر، زبان مانعی نیست که تنها اطلاعات را منتقل کند، بلکه به فرد امکان میدهد تا تجربیات درونی خود را سازماندهی کرده و تأثیرات عاطفی آنها را به اشتراک بگذارد.
یکی از ویژگیهای مهم زبان، توانایی آن در تبدیل خاطرات و احساسات به کلمات است. وقتی فرد تجربههای عمیق و پیچیدهای مانند جدایی از وطن، از دست دادن عزیزان یا تجربههای دشوار مهاجرت را در قالب گفتار بیان میکند، این عمل باعث میشود تا خاطرات به یک دنیای قابل لمس تبدیل شوند. به بیان ساده، بیان تجربه به زبان میتواند مانند یک پل عمل کند که گذشته را به حال وصل میکند و به فرد کمک میکند تا دردهایش را بهتر درک کند.
علاوه بر این، گفتار نقش تسکیندهندهای دارد. وقتی ما احساسات را بیان میکنیم و به اشتراک میگذاریم، این امر میتواند به نوعی بار عاطفی ناشی از آنها را کاهش دهد. فرآیند صحبت کردن و بازگو کردن خاطرات، همانند تخلیه بارهای سنگین بر دوش است؛ هر چه بیشتر این احساسات به صورت کلامی برونریز شوند، فرد احساس سبکتری داشته و قادر میشود تا با موقعیتهای دشوار بهتر کنار بیاید.
یکی از مضامینی که در میان افراد مهاجر و بخصوص کسانی که زبانهای مختلفی صحبت میکنند، مطرح میشود، مسئله دوزبانگی است. بسیاری از افراد دو یا چند زبانه هستند و انتخاب زبانی که در آن احساسات خود را بیان میکنند، میتواند تأثیر عمیقی بر نحوه تجربه و دریافت آن احساسات داشته باشد. به عنوان مثال، صحبت کردن به زبان مادری معمولاً به فرد اجازه میدهد تا به صورت سریعتر و عمیقتر به خاطرات و تجربیات دوران کودکی دست یابد. زبان مادری با ظرافتی خاص همراه است که در بسیاری از موارد، بیان احساسات را دقیقتر و با جزئیات بیشتری ممکن میسازد.
از سوی دیگر، زبان دوم برای برخی افراد ممکن است به عنوان یک زبان محافظ عمل کند. ممکن است افراد در مواجهه با مسائل عاطفی سنگین، ترجیح دهند که به زبان دوم صحبت کنند؛ زیرا در این زبان ارتباط احساسی به اندازه زبان مادری قوی نخواهد بود. این موضوع میتواند به فرد کمک کند تا از بار قوی و گاه ناراحتکنندهی احساسات به عنوان یک مکانیسم دفاعی استفاده کند و در عین حال اجازه دهد تا موضوعات حساس با فاصلهای کمی بررسی شوند.
در جلسات درمانی، زبان ابزاری کلیدی برای برقراری ارتباط بین درمانگر و مراجع است. زمانی که زبان مشترکی بین آنها وجود داشته باشد، انتقال احساسات و تجربیات به شکل کارآمدتری اتفاق میافتد. این موضوع باعث میشود تا درمانگر بتواند بهتر به نگرانیها و مشکلات مراجع گوش فرا دهد و به او کمک کند تا راههای سازگاری با تجربیات زندگی خود را بیابد.
گفتار به عنوان یک عمل درمانی، بخشی از فرآیند درونی فرد را سازماندهی میکند و به او کمک میکند تا از خاطرات تلخ یا دردناک، درس بگیرد. از این رو، استفاده صحیح از زبان در جلسات درمانی میتواند به بهبود وضعیت روانی و عاطفی مراجع کمک کند. هنگامی که مراجع توانایی بیان دقیق احساسات و خاطرات خود را داشته باشد، این امکان را مییابد که درمانگر نیز به درک عمیقتری از آنها برسد و راهکارهایی مناسب برای تسکین دردهای روانی پیشنهاد دهد.
زبان به عنوان بخش جداییناپذیر از فرهنگ هر فرد، نقش مهمی در شکل دادن به هویت او دارد. برای مهاجران، تجربه مهاجرت نه تنها شامل تغییرات محیطی است، بلکه به معنای مواجهه با از دست دادن بخشی از فرهنگ و زبان بومی نیز میباشد. این از دست دادن میتواند باعث شود که فرد احساس کند که هویت اصلیاش دچار تغییر شده و یا حتی از بین رفته است.
در همین راستا، انتخاب زبانی که فرد در آن احساس راحتی میکند، میتواند به بازیابی هویت و ارزشهای فرهنگی کمک کند. به عنوان مثال، اگر مراجع بتواند به صورت منظم به زبان مادری خود ارتباط برقرار کند یا آن را در جلسات درمانی به کار ببرد، این امر میتواند به تقویت همبستگی درونی و حفظ حس تعلق به فرهنگ خود کمک کند. به عبارت دیگر، زبان نه تنها وسیلهای برای انتقال اطلاعات است، بلکه بخش مهمی از هویت و تجربه عاطفی فرد محسوب میشود.
نویسنده: فائزه بیوکیان
3 نظر:
نظر بدهید