به راستی آغاز روان کاوی را چه زمانی می توان برشمرد؟ همواره نام فروید و روان کاوی با هم پیوندی ناگسستنی دارند و هر یک می توانند تداعی گر دیگری باشند. از این رو آیا می توان تاریخ روان کاوی را نیز با تاریخ و سرگذشت فروید یکی دانست؟
نکته ای که در این مجال می تواند راهگشای این پرسش باشد، پرداختن به پرسشی دیگر است که آیا آنجا که سخن از فروید به میان می آید، مقصود، همان یهودی زاده ای اتریشی به نام زیگموند فروید (1856-1939) است که در یکی از روزهای بهاری ماه می 1856 به دنیا آمد یا جریان اندیشه ای که سال ها پیش از او آغاز گردیده و با رشد و تکامل خود و دست به دست شدن آن نزد فلاسفه و دانشمندان پیشین، به فروید رسیده و او با بازشناسی، تعریف، فرمول بندی و متصل کردن آن به کار بالینی، همچون حنجره ای آن را به گوش جهانیان رسانده و زمینه را برای گسترش آن در سال های آینده و در سرتاسر جهان فراهم نمود؟ با نگاهی به آنچه فروید در ابتدا و نیز ادامه به رشته تحریر و سخن در می آورد می توان به آراء و اندیشه های پیشینیانی چون گاتفرید لایب نیتس (1646-1716) فیلسوف، ریاضی دان و حقوق دان آلمانی، امانوئل کانت (1724-1804) فیلسوف آلمانی، یوهان هربارت (1776-1841) فیلسوف آلمانی، آرتور شوپنهاور (1788-1860) فیلسوف آلمانی، گوستاو فخنر (1801-1887) فیلسوف و فیزیک دان آلمانی و فردریش نیچه (1844-1900) فیلسوف، جامعه شناس و لغت شناس آلمانی ره یافت. اما شاید از این فلاسفه نیز باید عقب تر رفت. فروید در بسیاری موارد در تبیین مفاهیم روان کاوانه خود، از ادبیات، اسطوره و باستان شناسی بهره می گیرد. شاید بارز و نام آشناترین مثال آن را بتوان "عقده ادیپ" دانست که برگرفته از اسطوره ای یونانی بوده و فروید از آن در تبیین یکی از بنیادین ترین رخداد های فرآیند رشد روانی- جنسی انسان بهره برد. روندی که او به تدریج در آن عمیق تر شده و با گذشت زمان، به تدریج روان کاوی را به عنوان گفتمانی جدا از علم پزشکی (علارغم آنکه خوی، پزشک بود) برشمرده و برای مفهوم پردازی اندیشه هایش، دیگر خود را ملزم به استفاده از روش شناسی علمی، چیزی که در ابتدا از آن به کرات استفاده می کرد، ندانست.
به منظور وضوح بیشتر شاید بتوان به ذکر نکاتی کوتاه از سیر تحول فکری فروید از پزشکی به روان کاوی بسنده نمود. فروید پس از طی تحصیلات ابتدایی، رشته پزشکی در دانشگاه وین را برگزید. پژوهش های وی در زمینه بیضهی مارماهی و حتا پژوهش هایش در زمینهی تاثیرات کوکایین بر مغز را شاید بتوان به دغدغه مندی وی در حوزه عصب شناسی نسبت داد. گرایشی که فروید پس از پایان تحصیلاتش در رشته پزشکی، جهت آموزش تخصصی انتخاب نموده و بدین منظور جهت ادامه تحصیل به پاریس و نزد عصب شناس معروف آن زمان یعنی ژان مارتین شارکو رفت. آنچه فروید را در طی دوران آموزش علاقه مند نمود، چگونگی درمان بیماران مبتلا به هیستریا توسط شارکو بود. بیمارانی که دارای علائم بدنی و عصب شناختی، بدون علت جسمی بودند و درمان پزشکی برای آنان افاقه نکرده و از این رو با علائم خود به شکلی مزمن و رنج آور دست و پنجه نرم می کردند. شارکو برای درمان بیماران مبتلا به هیستریا از هیپنوتیزم استفاده می نمود. فرآیندی درمانی که در طی آن شارکو پس از هیپنوتیزم بیماران، به ارائه تلقین هایی مبادرت می ورزید که در نهایت به رفع علامت های بدنی آنان منجر می گردید. اما آنچه فروید در ادامه مشاهده نموده و نحله های اندیشه ای فراتر از ارائه تلقینات هیپنوتیزمی را فراهم ساخت، بازگشت علائم برطرف شده بیماران، پس از گذشت مدتی کوتاه از هیپنوتیزم بود. اتفاقی که در ادامه پژوهش های بیشتر وی را در این زمینه به ارمغان آورده و در نهایت با همکاری ژوزف بروئر (1842-1925) به انتشار مقالهای با عنوان "مطالعاتی در باب هیستری (1895)" منجر گردید. در این روش جدید درمانی که تخلیه هیجانی نام گرفت، بیمار با دراز کشیدن بر روی تخت و در شرایطی هیپنوتیزمی، هر آنچه را که به ذهنش درباره علامت های بدنیش خطور می کرد، به زبان می آورد و در ادامه، سلسله خطورهای وی توسط درمانگر، تا رسیدن به زمان شکل گیری آن علامت ها پیگیری می شد و در این لحظه به واسطه اتفاق افتادن تخلیه ای هیجانی همراه با علائم بدنی، علامت های بیمار برطرف می گردید. اگرچه فروید در سال 1890 مقاله ای با عنوان "درمان روانی" را به چاپ رسانده و در آن برای اولین بار به درمان بیماری ها از طریق روان اشاره نموده بود، اما شروع روان کاوی را می توان مقاله مطالعاتی در باب هیستری دانست. اما در ادامه فروید به این موضوع پی برد که شکل گیری علائم، خود، تحت تاثیر پدیده هایی دیگر است. پدیده هایی که بیمار در ابتدا از آنها آگاه نبوده و به تدریج با "تداعی آزاد" قابلیت آگاه شدن آنها توسط بیمار ممکن می گردد. از این رو فروید در درمان خود تغییراتی را به وجود آورد. به طوری که در این شرایط بیمار بر روی تخت روان کاوی (یا همان کاناپه معروف فروید) دراز کشیده و بدون بستن چشم ها و تماس فیزیکی درمانگر، به صحبت درباره هر آنچه به ذهنش خطور می کند اقدام می نمود. از این رو فروید با خواستن از بیماران که هر آنچه به ذهنشان می رسد را، هرچند دردناک، ناخوشایند، مرتبط یا غیرمرتبط با علائم بیماری و بدون اعمال سانسور به کلام بیاورند، تداعی آزاد را بنیان نهاد.
فروید پس از سخنرانی درباره یافته های نو و تحول خواهانهی خود (از جمله اظهاراتی صریح درباره پدیده های جنسی در سنین اولیه زندگی) در دانشگاه وین و با توجه به آن فضای اجتماعی که در عصر ویکتوریایی در اتریش حکم فرما بود با مخالفت های بسیاری روبرو گردید. اما در این حین موافقانی را نیز با خود همراه ساخت که در ادامه هر کدام صاحب مکتبانی نام آشنا گردیدند. افرادی چون کارل گوستاو یونگ (1875-1961) بنیان گذار مکتب روان شناسی تحلیلی و آلفرد آدلر (1870-1937) بنیان گذار مکتب روان شناسی فردی که هر کدام بر روی زمینه های علاقه مندی خود تمرکز یافته و در نهایت پس از طی مسیری مشترک از تئوری و بنیان های نظری فروید فاصله گرفته و هر کدام به بنا نهادن رویکردهای خود مبادرت ورزیدند.
هرچه گذشت سیر تحول روان کاوی سرعت و گستردگی بیشتری یافت و این امر درنهایت با پیوستن روان کاوانی دیگر از جمله رونالد فیربرن (1889-1964) و ملانی کلاین (1882-1960) به شکل گیری رویکردهایی چون "روان کاوی روابط ابژه" منجر شده و در ادامه نیز توسط دونالد وینی کات (1896-1971) و دیگر روان کاوان بسط یافت. "روان شناسی من" و "روان شناسی خود" نیز از دیگر رویکردهایی است که شروع آنها در همان زمان ها صورت پذیرفت. اما پس از چندی فضای روانکاوانه که به سمت رویکردهای دیگر بسط یافته بود، به نظر برخی، گویی امکان از یاد بردن نظریات فروید را بازنمایی می ساخت. در اینجا، ژک لکان (1901-1981) روان کاو فرانسوی با نظریه ای تحت عنوان "بازگشت به فروید" به اصول و مبانی بنیان گذار مکتب روان کاوی مجددا بازگشته و با بازتعریف، تصحیح و اضافه نمودن مفاهیمی جدید به بنیان های نظریه فروید، رویکرد زبانروان کاوی (رویکردی که فروید، خود، در کار روان کاوی به کار می بست) را گسترش داد.
امروزه روان کاوی در اکثر کشورهای جهان به عنوان مکتبی که نه تنها در حوزه درمان، که در زمینه های اجتماعی، فلسفی، سیاسی و بسیاری دیگر به تبیین، تحلیل و تعمق در موضوعات مرتبط می پردازد، جایگاه خود را یافته و روان کاوان بسیاری بنابر ویژگی های شخصیتی و اشتیاق فردی در هر یک از رویکردهای پیشتر گفته شده به درمان و آموزش در هر یک از این رویکردها مبادرت می ورزند.
به امید رشد و گسترش هرچه بیشتر این گفتمان در کشور عزیزمان ایران.
نویسنده: حامد واحدی
3 نظر:
نظر بدهید